ايا نديده ز قرآن دلت وراي حروف!

شاعر : سيف فرغاني

به چشم جان رخ معني نگر بجاي حروفايا نديده ز قرآن دلت وراي حروف!
به ملک عالم معني نگر وراي حروفبه گرد حرف چو اعراب تا بکي گردي
ستارگان معانيش بر سماي حروفمدبرات امورند در مصالح خلق
فرو گذاشته بر روي پرده‌هاي حروفعروس معني او بهر چشم نامحرم
لباس خويش سيه کرده از کساي حروفخليفه‌وار بديدي امام قرآن را
برهنه شاهد اسرارش از قباي حروفز وجد پاره کني جامه‌گر برون آيد
فراز مسند الفاظ و متکاي حروفعزير قرآن در مصر جامع مصحف
نمود از دل جام جهان نماي حروفشراب معني رخشان چو طلعت يوسف
زبان قرآن، در کام اژدهاي حروفحديث گنج معاني همي کند با تو
ز بحر قرآن قانع به قطره‌هاي حروفدل صدف صفتت بر اميد در ثواب
ز عين چشمه‌ي الفاظ و از اناي حروفبه کام جان برو آب حيوة معني نوش
پر از حلاوه‌ي علم است کاسهاي حروفمکن به جهل تناول، که خوان قرآن را
نهاده خازن رحمت برو غطاي حروفقمطرهاي نبات است پر ز شهد شفا
از ابتداي الف تا به انتهاي حروف،عرب اگر چه به گفتار سحر مي‌کردند
کليم لفظ وي اندر ميان عصاي حروفحبال دعوي برداشتند چون بفگند
که ره برند به مضمونش از سخاي حروفبه دوستانش فرستاد نامه‌اي ايزد
چنان که حرف الف هست پيشواي حروفپس آمده ز کتب، بوده پيشواي همه
که ذره‌هاي معاني است در هواي حروفبه آفتاب هدايت مگر تواني ديد
بسيط عالم معني ز تنگناي حروف،اگر مرکب گردد چو صورت و بيند
خبر ز عرش عظيم آرد از سباي حروفبه بارگاه سليمان روح هدهد عقل
\Nبدين قصيده که گفتم، در او بيان کردم